- غبن خوردن
- افسوی خوردن حسرت بردن
معنی غبن خوردن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
استفاده کردن از ربا نزول گرفتن
چین برداشتن، شکنج یافتن، شکن یافتن، چروک شدن، پست و بلندی یافتن، ناهموار شدن سطح زمین، چین خوردگی
نوشیدن خون، زحمت بسیار کشیدن، اندوه بسیار خوردن غصه خوردن، یا خون خود را خوردن، بسیار عصبانی شدن، یا خون خونش را خوردن، بسیار عصبانی شدن
کنایه از بسیار غم خوردن، کشتار
غم و اندوه را در دل نگه داشتن، غم خوردن
به وجود آمدن تا و شکن در چیزی، چین افتادن
در حالت خواب یا دراز کشیدگی بر روی زمین از یک پهلو به پهلوی دیگر گشتن، غلتیدن
رم کردن رمیدن، خود را کنار گرفتن
غلتیدن: پسرک تو خون خودش غلت میخورد
خوردن طعام خوردن خوردن
غم خوردن اندوه بردن، غم و اندوه را در دل پنهان داشتن و اظهار نکردن
غلتیدن: پسرک تو خون خودش غلت میخورد. گمراه شدن اشتباه کردن
خوردن نان اکل خبز، غذاخوردن طعام خوردن: پس خوان سالاران بیامدند و خوان بنهادندونان بخوردند، ارتزاق کردن: دو برادر بودندیکی خدمت سلطان کردی ودیگری بسعی بازوان نان خوردی
Wrinkle
морщиться
runzeln
зморщуватися
marszczyć się
enrugar
arricciarsi
arrugar
plisser
rimpelen
mengerut
सिकुड़ना
しわを寄せる
buruşmak
kunyoshka